با سلام خدمت دوستان

امروز میخواهیم در مورد درستی یا نادرستی یک حدیث از نظر بزرگان اهل سنت مطالبی را به عرض برسانم .

در اینجا ما قول چند تن از بزرگان اهل سنت را که واقعیت این مطلب را به صورت تلخ بیان کرده اند بیان کنیم.

لازم به ذکر است که طرف صحبتهای ما بیشتر وهابیت میباشد. که مقام حضرت علی را در حد یک صحابه هم نمیدانند چه برسد به همطرازی با خلفا

 

ابن حجر عسقلانی

نظر ابن حجر عسقلانی (که هم برادران اهل سنت او را قبول دارند و هم وهابیون) چکیده واقعیت تلخ قبول کردن یا نکردن یک حدیث میباشد ؛ نظر او ادر مورد علم رجال که زیر بنای اعتقاد اهل سنت به خلافت سه خلیفه است را زیر سؤال برده و گفته است :

این علم بر اساس دو چیز بنا شده است : یکی اعتقاد به صداقت و راستگوئی کسانی که با علی دشمنی دارند و دیگری اعتقاد به زندیق بودن و کاذب بودن کسانی که علی را دوست دارند .

خوب در اینجا شما با نظر یکی از بزرگترین علمای  علم رجال اشنا شدید.

حال ما کمی این جمله ابن حجر عسقلانی را توضیح میدهیم .

ابن حجر میگوید یعنی کسانی که در باب فضائل حضرت علی علیه السلام حدیثی را اورده اند و جز راویان حدیث بوده اند همه انها درغگو ، و بی خدا هستند ؛ مثلا کسانی که حدیث ثقلین ، منزلت ، اثنا عشر ، طیر ، غدیر ، تطهیر ، مباهله ، نجوا ، یوم دار ، ولایت ، و هزاران حدیث دیگر که در باب فضائل امام علی است را بیان کرده اند بی خدا و زندیق میباشند ؛ اما کسانی که خزعبلاتی را نسبت به امام علی علیه سلام مثل : نعوذبه الله بت پرست بودن او در مدتی از کودکی یا نعوذبه الله شرابخواری یا مخالفت حضرت با پیامبر در جنگ تبوک ، یا صلح حدیبه و خزعبلات دیگر را که اورده اند انها راستگو و با صداقت میباشند.

تجزیه و تحلیل : در خود درصحاحتان از پیامبر(ص) نقل شده که فرمود: یا علی جز مؤمن تو را دوست ندارد و جز منافق تو را دشمن ندارد. ( صحیح مسلم ج 1 ص 61 و صحیح ترمذی ج 5 ص 635 و سنن نسائی ج 8 ص 116 ) خوب در اینجا پیامبر مصادیق نفاق و دوستی را کاملا توضیح داده است ( برای همین است که به حضرت علی علیه السلام لقب تقسیم کننده بهشت و جهنم داده شده است ) ، حال به نظر شما گفته ابن حجر که گفته یکی اعتقاد به صداقت و راستگوئی کسانی که با علی دشمنی دارند و دیگری اعتقاد به زندیق بودن و کاذب بودن کسانی که علی را دوست دارند ؛ چقدر ارزش دارد ایا بزرگان اهل سنت جای مومن و منافق را از لحاظ رجالی عوض نکرده اند. البته من در اینجا قصد توهین را خدای ناکرده ندارم و امیدوارم که من اشتباه برداشت کرده باشم ؛ برداشت من گفته عایشه است :که او آنقدر کینه از امام علی داشت که حتی توان شنیدن نام علی را هم نداشت ( صحیح بخاری ج 1 ص 162 و ج 2 ص 135 و ج 5 ص 140 ) یا ؛ پس از شهادت او سجده شکر به جا اورد ؛ و فضلای اهل سنت هم برای اینکه این گفته عایشه را توجیه کنند همچین قاعده رجالی را در پیش گرفته اند ؛ البته  اگر نظر انها را در مورد لعن و دشنام که از زبان پیامبر در حق بعضی صحابه جاری میشده میتواند روشنگر بحث ما باشد ؛ در صحیح مسلم امده است :

أللهم! إنما أنا بشر، فأی المسلمین لعنته أو سببته فاجعله له زکاة و أجرا.

هر کس را که من ( یعنی پیامبر ) لعنت کردم، خدایا! لعنت مرا مایه تزکیه و أجر او قرار بده. (صحیح مسلم، ج8، ص24 )

خوب اینکه پیامبر در قبال معاویه هم نفرین کرده است چیز کاملا اشکار و واضحی میباشد ، حال علمای اهل سنت باید یک پل بین این دو قضیه بزنند وگرنه شخصی مثل معاویه ملعون میشود پس برای همین است که ذهبی می‌گوید:

لعن پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) برای معاویه، یکی از فضایل معاویه است.

اینها دیدند که این حدیث در میان مردم آمده است. آمدند حدیث درست کردند که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده:

خدایا هر کسی را من لعن کردم و فحش دادم، لعن و فحش من، برای او من رحمت باشد.

پس در اینجا ما چند نتیجه اخلاقی هم میگیریم ؛ پیامبر فرموده است :

لعن الله الراشی و المرتشی.

پیامبر فرموده : خدا لعنت کند رشوه گیرنده و رشوه دهنده.

مسند احمد، ج2، ص190 - مستدرک الصحیحین للحاکم النیشابوری، ج4، ص102

یعنی رشوه حلال است؟

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده:

خدا لعنت کند آن مردانی را که زنا میکنند .

پس زنا کردن، عین رحمت است؟

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده:

خدا لعنت کند قمار بازها را.

پس قمار بازی، باید عین رحمت باشد؟

براردان عزیز دیدید که ساخت یک حدیث جعلی برای کسی چه توجیهات مضحک گریه اوری را پدید می اورد.

البته ذکر این نکته خالی از لطف نیست که بگویم ابن حجر با این سخن زیربنای تعریف و تمجید از خلفا را ویران کرده است و خودش هم در اخر عمر به مذهبش بدبین شده است ، و برای همین است که بعضی ها نسبت شیعه شدن به او در اخر عمر مثل طبری داده اند.

 

خوب در اینجا کلام بعضی دیگر از علمای اهل سنت را میاوریم که طبق این قاعده پیش رفته اند.

ذهبی

ذهبی : یکی از بزرگان اهل سنت که شاید بیشتر معارفی که اهل سنت از گرفته اند بستگی به این جناب دارد .ذهبی مثل این قاعده یعنی (  این علم بر اساس دو چیز بنا شده است : یکی اعتقاد به صداقت و راستگوئی کسانی که با علی دشمنی دارند و دیگری اعتقاد به زندیق بودن و کاذب بودن کسانی که علی را دوست دارند ) پیش رفته است تا انجا که بیشتر فضائل مربوط به حضرت علی علیه السلام را در بحث رجالی قلع و قمع کرده است و جایی هم که نتوانسته حدیث را ضعیف قلمداد کند مثل حدیث : یا علی جز مؤمن تو را دوست ندارد و جز منافق تو را دشمن ندارد ؛ هرچه سعی کرده و به این در و ان در زده نتواسته تضعیف کند ، امده است گفته ؛ دقت فرمایید ؛ گفته : قلب من شهادت میدهید که این حدیث درست نمیباشد(میزان اعتدال ذهبی ج1 ص 82)

تجزیه و تحلیل : پس ملاک ضعیف یا قوی بودن یک حدیث را برادران شیعه و اهل سنت فهمیدند و ملاک این کار هم شهادت قلب جناب ذهبی میباشد. البته ذهبی تعصبات دیگری هم داشته است مثل اینکه عبد الرزاق استاد بخاری اگر مرتد هم شود ، حدیث او را رد نمیکنم. یا او حدیث : هرکسی حضرت علی را بر ابوبکر مقدم کرد مفتضح شده ، با اینکه اصلا سند هم ندارد را چشم بسته قبول کرده است ، با این تفاسیر باید گفت انا لله و انا الیه راجعون

 

ابن تیمیه

 

در اینجا من فقط عرض کنم که او تمامی فضائل حضرت علی را کمپلت رد کرده است و تا جایی پیش رفته است که گفته حضرت علی علیه السلام در 17 مورد برخلاف قران عمل کرده است !!! و مقام ان حضرت را از یک صحابه معمولی از نظر اهل سنت ( یعنی عدالت وی ) هم منکر شده و تنزیل داده است.

حال از گفته امثال سیوطی که بگذریم که گفته فقط 300 ایه در قران در قبال حضرت علی علیه السلام امده است ، برخی از علمای باوجدان اهل سنت او را به خاطر این عقیده  و برخی دیگر از عقاید مثل جسم دانستن خدا سخت مورد تاخت و تاز قرار داده اند .

نمونه ای از کلام بزرگان اهل سنت را در رابطه با او میاوریم :

ابن حجر هیتمی که  ، ابن تیمیه را بنده­ای می­داند که خدا او را خوار کرده و گمراه و کور و کر کرده است ) 3 - ر.ک.: الفتاوی الحدیثة:ص144 )


قاضی القضاه تاج الدین السبکی که ،  ابن تیمیه را زیان زننده به علما می­داند و می­گوید: وی شاگردانش را به پرتگاه دوزخ برده است )  - طبقات الشافعیة:4/76رقم759 )


علامه تقی الدین الحصنی» ابن تیمیه انسانی را می­داند که در دلش بیماری و انحراف و فتنه جوست ) ر.ک: دفع شبهة عن الرسول و الرسالة:ص83 )

 آلوسی  صاحب تفسیر، ابن تیمیه را منحرف و همان دیدگاه ابن حجر را درباره افراط گرهای وی در ناسزا گویی می­آورد )  - ر.ک: روح المعانی: 1/18-19 )

 

حصنی دمشقی میگوید : ابن تیمیه گفته است هرکس به مرده و یا فرد دور از نظر استغاثه کندضالم و گمراه و مشرک است !!! از این سخن وی بدن انسان میلرزد این سخن قبال از اوی زندیق از دهان هیکس بیرون نیامده است . ( دفع الشبه عن رسول ص 131 )

و ذهبی و ابن حجر هم نظریات تندی در مورد او دارند.

 

در اینجا چکیده ای تلخ در مورد علم رجال خدمت شما عرض شد.

 

ذکر نکاتی دیگر در مورد تضعیف یا توثیق یک حدیث یا بیان حدیث

 

و در ادامه لازم میبینیم چند نکته را در مورد علم رجال و توثیق و تضعیف خدمت شما عرض کنیم :

 

 

 

 

همه جا تضعیف مقدم نیست

خطیب  مى نویسد: «تضعیف وتعدیل اگر مساوى باشند، تضعیف مقدم است ولى اگر تضعیف کمترازتعدیل باشد درمسئله اقوالى است . بهترین قول این است که تفصیل داده و بگوئیم : اگر سبب تضعیف ذکرشده و به نظر ما مؤثر است، برتعدیل تقدم دارد، واگر از ذکر سبب خوددارى شده تعدیل مقدم است

لسان المیزن ج1ص 15.

خلاصه، نمى توان بطور اطلاق وعموم گفت: همه جا تضعیف برتعدیل مقدم است . اگر بناباشد به تمام تضعیفات ترتیب اثر بدهیم کمتر حدیثى ازطعن و قدح سالم مى ماند. دراین موارد باید دقت و اجتهاد بیشترى به عمل آید تا حقیقت روشن گردد.

ضعف، به جرم تشیع

یکى از وجوهیکه از اسباب ضعف راوى شمرده شده شیعه بودنست، مثلاً ابن خلدون، قطن بن خلیفه را که یکى از روات احادیث مهدى است به جرم تشیع مردود دانسته درباره اش مى نویسد:

عجلى مى گوید: قطن از حیث حدیث خوبست لیکن کمى متمایل به تشیع بوده است.

احمدبن عبدالله بن یونس مى گوید: به قطن برخورد مى کردم ولى اورا مانند سگ رها مىنمودم . ابوبکر بن عیاش مى گوید: احادیث قطن را ترک نکردم جز براى فساد مذهبش.

ولى احمد و یحیى بن قطان و ابن معین و نسائى ودیگران وى را توثیق نموده اند

. مقدمهءابن خلدون ص 313

باز ابن خلدون دربارهء هارون که یکى از رجال آن احادیث است مى نویسد: هارون از اولاد شیعیان بوده است  .عده اى یزیدبن ابى زیاد را که یکى از روات آن احادیث است به طور اجمال تضعیف نموده اند، لیکن بعضى سبب ضعف راتوضیح داده اند، محمدبن فضیل درباره اش مى گوید: ازبزرگان شیعه بوده وابن عدى مى گوید: از شیعیان کوفه بوده است

مقدمهء ابن خلدون ص 314.

مقدمهء ابن خلدون ص 318

ابن خلدون دربارهء عمار ذهبى نوشته است : اگر چه احمد وابن معین وابوحاتم ونسائى ودیگران عمار را توثیق نموده اند اما بشربن مروان بواسطهء نسبت تشیع رگ حیاتش را قطع کرده است 

مقدمهء ابن خلدون ص 319

 

دربارهء عبدالرزاق بن همام مى نویسد: احادیثى را درفضائل اهل بیت نقل کرده و مشهور به تشیع است

مقدمهء ابن خلدون ص 320

 

اختلاف عقیده

تعصبات شدید مذهبى و اختلافات عقیده اى گاهی باعث مى شد که جنبهء امانت دارى و راستگویى افرادى را بکلى نادیده بگیرند و احادیث شان رایکسره مردود بشمارند، همچنین خوشبینى دراثر اتحاد مسلک و عقیده و تعصبات بیجا گاهى سبب مى شد که جنایات و بدى هاى افرادى را به کلى فراموش کنند و آنان را توثیق و تعدیل نمایند، مثلاً عجلى دربارهء عمربن سعد مى گوید: ازموثقین تابعین بوده و مردم ازاو روایت دارند.

درصورتیکه عمربن سعد قاتل حسین بن على یعنى سید جوانان اهل بهشت و  جگرگوشهء رسول خدا بوده است

اضواء ص 319

همچنین بسربن ارطاة را که ازجانب معاویه مأموریت یافت و هزاران شیعه بى گناه را بقتل رسانید و على بن ابیطالب خلیفهء پیغمبر را علناً دشنام مى داد، چنین عنصر ناپاکى را دراین اعمال ننگین معذور و مجتهد مى دانند.

یحیى بن معین دربارهء عتبة بن سعید مى گوید: مورد وثوق است. نسائى و ابوداود و دارقطنى نیزوى را توثیق نموده اند، درصورتیکه عتبه همنشین ویارویاورحجاج بن یوسف جنایتکار بوده است.

بخارى احادیث مروان بن حکم را درکتاب خود نوشته و بدانها اعتماد مى نماید.درصورتیکه همین مروان یکى ازعوامل مهم جنگ جمل بود، طلحه را تشویق و تحریک نمود تا باعلى جنگ کند. سپس دراثناء جنگ طلحه را بقتل رسانید.

اضواء ص 317

این چند موضوع بعنوان شاهد نوشته شد تا خوانندگان، به طرز تفکر وروش قضا واظهار عقیدهء نویسندگان واقف و آشنا گردند و بدانند که حب و بغضها و تعصبات تا کجاها دخالت نموده است.

صاحب کتاب اضواء مى نویسد: درکار این دانشمندان دقت کنید ببینید، چگونه شخصى را که بقتل على راضى بود و طلحه را بقتل رسانید و شخصى را که متصدى کشتن حسین بن على شد توثیق مى نمایند، اما درمقابل، امثال بخارى و مسلم، احادیث علماى امت و حافظین آنها را مانند حمادبن مسلمه و مکحول عابد وزاهد را مردود مى شناسند.

اضواء ص 319

به هرحال، اگر شخصى ازروات فضائل اهل بیت و على بن ابیطالب بود یا حدیثى را برطبق عقاید شیعه روایت کرد، همین جرم کافى بود که بعضى از متعصبین عامه، درصحت احادیثش تشکیک کنند یا رسماً مردود بدانند، چه رسد به جاییکه تشیع او محرز گردد،.

درآن صورت بغض وعناد، براى طرد احادیثش کافى است. شما درکلام جریر دقت بفرمایید تا مقدار تعصب عامه برایتان روشن  گردد:« جریر مى گوید: جابرجعفى را ملاقات نمودم ولى حدیثى ازوى ننوشتم زیرا برجعت عقیده مند بود»

صحیح مسلم ج 1 ص 101.

 

تعصب بیجا

غرضرانى واعمال تعصب با تحقیق سازگار نیست. کسیکه درصدد تحقیق و درک واقعیات باشد باید قبلاً خودش را ازتعصب هاى بیجا و حب و بغض ها خالى کند، آنگاه با کمال بى طرفى به مطالعه بپردازد. اگر درصدد تحقیق مطلبى است که از طریق حدیث اثبات مى شود باید راویان آن احادیث را ازحیث ثقه بودن مورد بررسى قرار دهد، اگر موثق بودند به روایاتشان اعتماد کند، چه سنى باشند چه شیعه. این موضوع برخلاف انصاف و روش تحقیق است که احادیث راویان موثق را به علت تشیع یا اتهام آن ، مردود بشمارد! اهل انصاف از عامه نیز بدین مطلب توجه داشته اند.

عسقلانى مى نویسد: «یکى از مواردى که درقبول قول تضعیف کننده باید توقف نمود صورتى است که بین تضعیف کننده وکسى را که تضعیف مى کند، از جهت اختلاف عقیده ، عداوت و دشمنى وجود داشته باشد. مثلاً ابواسحاق جوزجانى چون ناصبى بوده واهل کوفه به تشیع معروف بوده اند، درتضعیف آنان توقف نمى کرده وباعبارات تند آنان را تضعیف مى نموده است. حتى امثال اعمش وابى نعیم و عبیدالله بن موسى را که از اساطین وارکان حدیث بوده اند تضعیف نموده است. قشیرى مى گوید: اغراض مردم گودال هایى ازآتش است. پس دراین گونه موارد اگر توثیقى دربارهء راوى وارد شده باشد برتضعیف مقدم است.

لسان المیزان ج 1 ص 16

محمدبن احمد بن عثمان ذهبى بعداز شرح حال ابان بن تغلب مى نویسد:«اگر بما گفته شود با اینکه ابان اهل بدعت بوده، چرا اورا توثیق مى کنید؟ درپاسخ مى گوییم: بدعت دوقسم است ، یکی: بدعت کوچک مانند غلو درتشیع یا تشیع بدون غلو و انحراف. البته اینگونه بدعت، دربسیارى ازتابعین و تابعین آنان وجود داشته است، با اینکه دیانت و پرهیزکارى وراستى آنان مسلم بوده است.

 

نتیجه گیری : در اینجا فقط میگویم که کتابهایی امثال نقد کتاب المراجعات ، نقد کتاب شبهای پیشاور ، نقد کتاب یورش به خانه وحی ، کتاب منهاج السنه ، و کتابهای دیگری که در رد کتابهای شیعیان نوشته شده است اکثرا با تکیه به رجال شناسی ذهبی و ابن حجر و امثالهم میباشد ، که در مورد انها صحبت شد پس این کتابها که فقط میایند میگویند ابن حجر یا دهبی و ... روای انها را تضعیف کرده است ارزش نگاه کردن هم ندارد.

 

در پناه حق

میثم