محرم آمد و عیدم عزا شد

از نیمه‏ های ماه ذی ‏الحجه کودکان تهران با به راه انداختن علم و کتلهای چوبی و یا ساخته شده از حلبی در شهر راه می ‏افتادند و با یکدیگر این شعر عامیانه را می‌خواندند:

محرم آمد و عیدم عزا شد

حسینم وارد کرب و بلا شد

این شعر نوحه مانند، مردم را برای ورود به ماهی که یکی از شلوغ‏ترین و مهیج‏ترین ماههای یک سال مردم تهران بود آماده می‏کرد و آن ماه محرم و خصوصاً دهه اول آن بود. 

مراسم عزاداری حسینی تاریخچه‏‏ ای بس طولانی دارد. شاید ریشه آن به عزاداری اولیه طایفه بنی اسد برگردد که هنگام دفن شهدای کربلا بر سر مزار آنان مویه کردند و اشک ریختند. شیعیان زمانی که در دوره دیلمیان و صفویه آشکارا به آن می‏پرداختند همواره برای آن ارزش و احترام ویژه‏أی قائل بودند. نوع عزاداری و شیوه آن در طول صدها سال دچار دگرگونی فراوان شد. شکل ساده آن برگزاری مجالس تذکار برای شهدا بود که فقط به مویه و گریه می‏گذشت. شکل پیچیده آن در ایام حکومت قاجاریان به اوج خود رسید و پیرایه‏های بسیاری به حق یا ناحق به آن افزوده شد.

در سال نهصد قمری، ملاحسین کاشفی هراتی با استفاده از مقاتل مختلف و کتب تاریخی کتابی به نام “روضه‏الشهداء“ تدوین کرد و آن را وقف عام کرد و چون تنها کتاب و معتبرترین نیز بود به زودی به اشتهار رسید و هر کسی که مراسم عزاداری داشت از روی آن کتاب برای مردم می‏خواند و مردم گریه می‏کردند به طوری که اسم این مراسم به روضه‏خوانی و سپس به اختصار روضه نامیده شد.

کم‏کم روضه‏خوانها بر این کتاب شاخ و برگها افزودند و خوشخوانان و کسانی که ته صدایی داشتند به صنف روضه‏خوان اضافه شده و صنف مداحان شکل گرفت.

نمادهای عزاداری

ماه محرم و صفر با نمادهایی شناخته می‏شد که ویژه همان دو ماه بود. قبل از شروع محرم مردم شروع به سیاه‏کوب کردن مساجد و تکایا می‏کردند و در حسینیه‌ها خیمه ‏های عزا ــ یا خیمه‏ های صحرای کربلا ــ برافراشته می‏شد که هر یک از آنها نمونه ‏أی از هنر و جلال و شکوه بود.

تکایا با کتیبه ‏ها و اشعار جانسوز شعرای مرثیه‏سرای نامی مانند محتشم کاشانی صورت عزاخانه به خود می‏گرفت که اگر هیچ یک از تجملات دیگر در آن به کار نرفته بود همین کتیبه ‏های سیاه کافی بود تا آن را به صورت ماتم‏سرا درآورد. زیباترین و شیواترین شعار در این کتیبه‏ ها از آن محتشم بود که از جهت استحکام و انسجام شعری قویترین آنها بود و هنوز که هنوز است زینت‏بخش حسینیه‌ها و تکایاست. بندهایی از این اشعار همیشه در ذهن و دل مردم باقی است:

باز این چه شورش است که درخلق عالم است

بازاین چه نوحه وچه عزا وچه ماتم است

باز این چه رستخیز عظیم است کز جهان

بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است

از دیگر مراسم ایام عزا به راه افتادن سقاخانه‏ها و یا بشکه‏ها و لگنهای شیردار و یا لیوان‏دار بود که در آنها آب و یخ و گلاب، و در بعضی قند و بیدمشک و امثال آن ریخته می‏شد با شعار:

آبی بنوش و لعنت حق بر یزید کن

جان را فدای مرقد شاه شهید کن

که نمایش تشنگی ‏خاندان پیامبر در آن واقعه است.

صبحها در بسیاری از منازل مجالس مراسم روضه‏خوانی به اضافه تناول صبحانه به راه بود. شام در برخی از شبها و ناهار در برخی ایام بر آن افزوده می‏شد. (خصوصاً تاسوعا و عاشورا). به هر روی شهر در این روزها یکپارچه شور و نعمت و فراخی و کرم و بذل و بخشش می‏شد چنانکه حکایت لطیفی نیز برای آن گفته‏اند:

روستایی در ایام محرم وارد تهران می‏شود و از هر کوچه که می‏گذرد او را کشیده و اطعام می‏کنند و چون سبب را می‏پرسد می‏گویند برای اینکه ماه محرم‏الحرام است. روستایی می‏گوید چه ماه مبارک حرامی که این همه نعمت و رحمت همراه داشته باشد. وقتی دیگر در ماه رمضان وارد می‏شود که نه تنها اثری از آن محبت و ضیافت نمی‏نگرد بلکه چون از توشه خویش نیز چیزی به دهان می‏نهد بر سرش ریخته به زیر مشت و لگدش می‏اندازند که ماه رمضان‏المبارک باشد! و روستایی سربلند کرده می‏گوید چه نفهم مردمانی شما اهالی این شهر می‏ باشید که نام ماه مبارک را حرام و ماه حرام را مبارک گذارده! باید محرم ‏المبارک و رمضان ‏الحرام می‏گفتید!

مردم نیز در این ایام همچون اماکن عزاداری کاملاً سیاهپوش می‏شوند و همچنین در این ایام هر کار و عمل زشت از میان غالب مردم رخت بربسته هر یک به طریقی کوشش در اصلاح اعمال ناپسند خود حداقل در طی این دو ماه می‏کرد. شوخی و خنده و تفریح و مزاح و خوشگذرانی و عیش و نوش در این ایام پسندیده نبود و سرود و شادمانی را دشمنی با امام حسین می‏دانستند. در این دو ماه حتی عقد و نکاح و عروسی نیز تعطیل شد و آن را شوم و بد عاقبت می‏انگاشتند چنانکه اکنون نیز چنین است. به جز روضه‏خوانی در مساجد و تکایا تعزیة دیگری نیز وجود داشت که به تظاهر می‏مانست و آن به راه انداختن دسته سینه ‏زن و عزاداری سیار بود که هر محل در تکیه محل هیئتها و دسته‏هایی جهت نمایش و حرکت به دور کوچه و بازارها به راه می‏انداختند. معروف‏ترین این دسته ‏ها، دسته میدان و عربها و بعد دسته‏های قزاقخانه و سنگلج و قنات‏آباد و دسته ترکها بودند. این دسته‏ها از روز هفتم محرم به حرکت درمی‏آمدند و به بازارها روانه می‏شدند. سالی نبود که در تنگی بازار بین برخی از دسته‏ها بر سر نوبت عبور درگیری پیش نیاید. به هر حال بازار مرکز اصلی دسته‏های عزا در این ایام بود. همراه با دسته‏ها پرچمهای رنگارنگ و علمهای ده الی بیست و چهار تیغه ‏أی حرکت داده می‏شد که بر ابهت دسته‏ها می‏افزود.

شبها نیز دسته‌های مخصوص در تهران حرکت می‏کرد که به دسته شاحسینی (شاه‏ حسینی) معروف بودند. دسته‏ هایی که در شبهای دهه اول محرم به نیت مشق با آلات برنده از قبیل قمه و شمشیر به خیابانهای می‏آمدند و در دو ردیف منظم روبه ‏روی یکدیگر با صدای مهیبی یا حسین می‏گفتند، با شیپور و نقاره همراه می‏شدند. برق شمشیر و صداهای طبل و سایر آلات موسیقی شکوه خاصی به این دسته‏ها می‏داد و طرفداران بیشتری داشت. در روز عاشورا افراد این دسته‏ها به یاد فرود آمدن شمشیرها بر بدن شهدای کربلا قمه و شمشیرها را بر فرق خود می‏کوبیدند.

به قول یکی از شعرا راز و رمز این عمل در این شعر نهفته است: 

داد فتوا عاشقان را سر شکستن واجب است

چوب محمل شاهد این ابتکار زینب است

بعداز ظهر عاشورا که خیمه‏ سوزان چادرهای حسینی در برخی از محلات تهران به نمایش درمی‌آمد سکوتی دهشت‏آور شهر را می‏گرفت تا شب همان روز که به شام غریبان امام حسین می‏انجامید و دسته‏ها با شمعهای روشن با شهدای کربلا وداع می‏ کردند.