اربعین 

اربعین آمدوچشم هابازگریان می شود

کربلا ماتم سرای اهل ایمـان می شود

 

غصه های آل طه در مسیر کوفه و شام

یاد شام تارشان در کنج ویران می شود

 

باز تازه غصه های کربلا در نزد زینب

سیدسجادزین غم اشک ریزان می شود

 

مجلس شام یزید و لعل لب های حسین

زیرچوب خیزران بازخونریزان می شود

 

گوشة ویرانه گویا غنچه ای روییده است

آه وصدافسوس که آن هم برگ ریزان میشود

 

باز گویا یک سری بی تن به نزددخترش

یا که خورشیدی به نزد ماه میهمـان می شود

 

باز گویا دختری از شوق دیــدار پــدر

گریه و زاری نموده تا که بی جان می شــود

 

باز گویا جابر آید با عطیه کربـــلا

حال اوزین ماتم عظمی پریشان می شود

 

باز گویا زینب غم دیده از شـــام بــلا

می رسد بر کربلا و زار و نالان می شود

 

کاروان آل یاسین مجلسی برپا نمـــوده

دشت خون بااشک زینب سیرباران میشود

 

غم فزون گشته زحدغمخوارزینب رفته است

تا ابد دنیای او همچون غمستان می شود

 

ناله های زینب و خون دل سجــــاد دین

تازه است هر روز تا مهدی نمایان می شــــود

 

راجی اندر این عزا باشیعیان هم ناله است

دارد امیدی که روز حشر شادان می شود

 

محمد رجب زاده (راجی